خط من مشغول است ...پشت خط بود خدا ...اندكي حرف زديم ...درد دل ميكرديم ...
و فقط فهميدم ...پشت خط مي خنديد ...گفت اي بنده من ...تو مرا نشناسي ...
علت اينست كه هي مي بازي ...عالمي دست منست ...اما تو ...
دل به دنيا دادي من فراموش شدم در قلبت ...قلب خود را آرام ...از خدا بستاندي
و مرا بنده من ..خوب مي پيچاندي ...'گفتم اي آنكه به قول خودتان ..
كل عالم همه در دست شماست ...خط تان مشغول است ..چند ساليست كه من منتظرم ...
نه جوابي داديد ..نه كه پيغام مرا ... به شما مي دادند ...داخل خط شما .. پره پيغام منست...التماست كردم ...
پشت خط مانده دلم...ميشود با منه بيچاره تماسي گيري ...؟چه بگويم كه شما ...شاهيو بنده منم ...
از محبت هايت ...گرمو شرمنده منم ...بنده ام گوش بده ...اشتباهي شده است .
خط قبليه مرا ..واگذارش كردي .. دخترك يادت هست ...جايه من در قلبت ...
دخترك خانه گرفت ...من نبودم آنجا ... تو مرا رد كردي ... اما من ...پشت خط منتظرم...
تا يك روز...باز تو برگردي ...
نظرات شما عزیزان: